معیدمعید، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

ninimoon

نامه هفدهم

معید جونم عزیزکم هفته ای که گذشت خیلی روزای بدی داشتم خیلی خسته ایم منو بابایی واقعاً احتیاج به یه مسافرت داریم. مامانی 4 روز پیش اولین سرمای عمرتو خوردی خیلی حالت بد شده بود بردیمت پیش دکترت گفت ویروسیه نگران نباشید 3،4 روزه خوب میشه ولی شبش خیلی تب کردی فرداش دوباره رفتیم پیش دکی و ....... راستی یادم رفت بگم که دلیل اصلی تب کردنت 2 تا دندون جدید دیگه بودن که از بالا سرشونو در آوردن الهی قربون دندونات برم مامانی   6 تایی یا هی هی معید گلم که از 6 ماهگی تقریباً با کمک مینشستی حالا دیگه تنهایی میشینی نی نی آها یادم اومد وزنتم توی پایان 7 ماهگی 7700 گرم شده جوجو ...
31 شهريور 1390

نامه شانزدهم

عسل مامانی بازم دندون دار شد معید مامان دقیقاً آخر هر فصل 2 تا مروارید به مامانی هدیه میدی قربونت برم الهی  20 خرداد بود که درست پایان 4 ماهگی 2 تا دندون پایینیت جوونه زد حالا هم 20 شهریور درست روزی که 7 ماهگیت تموم شد دیدیم دوباره 2 تا دندون پایین درآوردی گلم یعنی حالا شد 4 تا ولی هر 4 تا پایینننن ...
24 شهريور 1390

نامه پانزدهم

سلام گلم، معید مامانی بالاخره 6 ماهتم تموم شد و رفتی تو 7 ماه عزیزکم 22 مرداد واکسن 6 ماهگیتو زدی خیلی اذیت شدی ایندفه مامان جون ، شب خیلی سختی بود تا صبح نتونستیم چشم رو هم بذاریم تب شدید داشتی یه بارم کلی بالا آوردی قربونت برم اینقد که گریه میکردی صدات کاملاً گرفته بود پاهاتم که نمیتونستی تکون بدی اصلاً، خلاصه یه دو روزی همینجوری بیحال بودی ولی الان خدا رو شکر خیلی خوبی .راستی وزنتم شده 7000 گرم ،قدت 65 سانت ،دور سرتم 43 ،24 مردادم رفتیم پیش دکتر خودت خیلی راضی بود کلی ذوق کرد تازه یه عالمه خوردنیای خوشمزه هم واست توصیه کرد پوره سیب زمینی ، موز ، کدو ،هویج،زرده تخم مرغ با کره ، سیب رنده شده ،آب هویج علاوه بر سوپ و فرنی اینا ...
8 شهريور 1390

نامه دوازدهم

راستی معید جان یادم رفت برات بنویسم : توی مراقبت 4 ماهگیت که 21 خرداد بردمت وزنت 6150 گرم شده بود. عزیز دلم الان که دارم واست مینویسم ساعت 10:30 صبحه روز 25 خرداده پارسال دقیقاً همین روز و همین ساعت رفته بودم آزمایشگاه گلسار و جواب آزمایش و که ساعت 8 صبح داده بودم گرفتم ++++++++ بود یعنی که فهمیدم تو توی دلمی، مامانی جونم، قربونت برم، عجیج دلم .. بوس بوس یه عالمه راستی مامانی فردا روز پدره واسه بابایی چی بخریم ؟ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...
8 شهريور 1390

دندون فشون

سلام عزیزکم: مامانی وقتی که 2 تامروارید سفید خوب خوب اومدن بیرون تصمیم گرفتم واست یه دندون فشون بگیرم اونم روز پنجشنبه 1390/4/9 که روز مبعثم بود خلاصه کلی کار داشتم البته مادر جونم خیلی کمکم کرد واست برنج و عدس سرخ کرد با فندق و سویا نقلای رنگی و اسمارتیس خوشگل بسته بندی کردیم منم ساندویچاو بقیه چیزارو آماده کردم . مامانی خیلی خوش تیپ شده بودی پیراهن مردونه سفید با شلوارک جین طوسی خیلی بهت میومد ولی یه کوچولو اذیت کردی نه اینکه نمیتونستی بشینی !!!چیزایی رو که دورت گذاشتم بر نمیداشتی اولش مات دستبندم شده بودی همه گفتن طلا فروش میشی ولی بعد یه مشت از آجیل بر داشتی کلی خندیدیم همه میگفتن آجیل فروش میشی قربونت برم الهی مامان... آها یادم رفت...
8 شهريور 1390

نامه سیزدهم

وای که تو چقد با مزه ای معیدم اینقد که شیرین کاریات زیاد شدن نمیدونم از کدومش شروع کنم خیلی وروجک شدی مامانی موقع رفت و آمد با ماشین که باهات فیلم دارم به محض اینکه میخوای شروع کنی به گریه فوری آهنگ (مامانی ناهار چی داریم )موبایلو روشن می کنم نصفی از مسیر رو میگذرونیم بعد که دیگه واست تکراری شد شروع می کنم به اتل متل خوندن اونم از راه دور (من جلو تو عقب ماشین تو کریر) دیگه جونم واست بگه که عاشق خوردنی دیگه فرنی حریره بادوم عشقته مخصوصاً که با اجازه آقای دکتر روزی 2 وعده آپتامیل هم بهت میدم . راستی مامانی تاب تابی که واست گرفتیم توش راحت نیستی ما هم دلمون خیلی میسوزه که نشسته می خوابی واسه همین آقاجونی یه تاب تاب واست درست کرده عالی ،مادر...
8 شهريور 1390

نامه چهاردهم

سلام عسل مامانی خیلی وقته که نمیشه بیامو واست بنویسم جوجو ! توی این مدت کلی تغییر کردی عزیزم .حرکاتت عوض شده و سر وصداهای جدید از خودت در میاری مامان یه جیغ جدیدم یاد گرفتی که انگاری صدات خروسک گرفته عزیز دلم الهی قربون باهوشیت برم دیشب که باهات بازی می کردم یکی یکی انگشتامو خم میکردم و میشمردم 1 2 3 4 5555555555 قاه قاه میخندیدی بعد که گفتم خب حالا معید بعدش صدای حیوونارو در آوردم پیشی چی میگه ؟میییو                                      جو جو چی میگه ؟جیک جیک                                     گاوی چی میگه ؟ مامااااااااااااا                                    گوسفند چی میگه ؟ بعععععععععع بععععععععع دیگه از صدای گوسفند...
8 شهريور 1390

نامه هشتم

2 روز پیش بدترین روز عمرم بود... ظهر که با هم داشتیم میرفتیم خونه واسه اینکه به چرغ قرمز میدون لاکانی نخورم فقط 7 ثانیه وقت داشتم تند رفتم و تند پیچیدم غافل از اینکه عزیز دلم با کریرش بر میگرده روی صندلی عقب ، وای خدا بهم رحم کرد وقتی زدم کنار و پیاده شدم قلبم داشت از جا در میومد آروم در عقبو باز کردم که یوقت عزیز دلم نیفته پایین ، وقتی بغلت کردم چشات بسته بود ، گریم گرفت داشتم میمردم هر کاری میکردم جم نمیخوردی یهو چشات و باز کردی قربونت برم الهی..........
8 شهريور 1390

نامه دهم

این روزا دیگه خیلی حرکاتت عوض شدن مامانی طبق معمول صبحا با روی خوش وخنده خوشگلت چشای انگوریتو باز می کنی معید مامانی امروز 4 ماه و 27 روزه ای 3 روز دیگه 4 ماهت تموم میشه مامانی باید بیستم ببرمت واکسن چهار ماهگیتو بزنی . عزیزم اینروزا شیطونیات خیلی زیاد شده واسه خودت غار و غور میکنی حرف میزنی خیلی صدات قشنگه مامان..... معید جون کارای جدیدت :با پاهای کوچولوت چنان لگدی به بطری آب معدنی یا نوشابه میزنی با عصبانیت تا بندازیشون زمین                               کافیه یه پلاستیک زیر پاهات باشه، سرو صدا ی پلاستیک واویلا                               چرخیدنت توی خوابم که 10 روزیه شروع شده خلاف جهت عقربه ساعت میچرخی                             ...
8 شهريور 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ninimoon می باشد